صهبا خانوم

این بار دیگه شعره

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافیست...
5 تير 1391

ای کاش

ای کاش باران بودم تا غبار غم هایت را می شستم ای کاش نسیم بودم تا صورتت را نوازش می کردم ی کاش گل بودم تا یکی از غنچه هایم     را به تو هدیه می دادم     اما نه باران   نه نسیم   و نه گل   ولی هر چه   هستم ...
4 تير 1391

قایق

  نه از فائق نه قایق می نویسم   نه از دشت شقایق می نویسم         به یاده آن دقایق می نویسم ...
4 تير 1391

خنده و گریه

بخنــــــــدی دنــــیا با تو می خنـــــــــده .گریه کنــــــی باید تنـــــــها گریه کنـــــــــی ...
4 تير 1391

شکستن

شیشه ها شکستنیست زندگی گذشتنیست این فقط محبت است که همیشه ماندنیست ...
4 تير 1391

خوشا......

خو شا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشاملکی که سلطانش تو باشی خوشا ان دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امید واری که امید دل وجانش تو باشی ...
4 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به صهبا خانوم می باشد